در حالی که تنها چند روز به عروسی دکتر آگدن و دکتر دارسی گارلند باقی مانده٬ کارآگاه مرداک (که در اثر دارو بیهوش شده) به هوش آمده و خود را در یک صحنه جنایت مییابد. او متوجه میشود که مظنون اصلی قتل راندلف لیتلفر خود اوست؛ لیتلفر مهمان ویژهای است که در مراسم جشن شب گذشته آلیس در سرزمین عجایب به قتل رسیده. به باور بازرس برکنرید٬ اتهام مرداک بیاساس است ولی وقتی گیلز بازرس اداره پلیس شماره ۳ مسئولیت تحقیق پرونده را برعهده میگیرد٬ تا روشن شدن حقیقت دستور زندانی شدن مرداک را صادر میکند. او مرداک را مورد بازجویی قرار میدهد و سوالاتی درباره مهمانی از او میپرسد ولی حافظه مرداک به او کمکی نکرده و منجر به تبرئه او نمیشود. وقتی مشخص میشود که مرداک لیتلفر را سالها پیش دستگیر کرده٬ سوءظنها نسبت به او قویتر میشود. اینکه لیتلفر در آن زمان مجرم شناخته نشده نشان میدهد که مرداک از اختیارات قانونی خود سوء استفاده کرده است. برای یافتن حقیقت٬ مرداک از زندان فرار میکند تا مهمانی را پیدا کند که در جشن حضور داشته و لیتلفر را از قبل میشناخته است. در ضمن٬ رابی آگدن متوجه میشود که مرداک قصد خواستگاری از خواهرش جولیا را داشته است. در میان گذاشتن این حقیقت با خواهرش در صورتی که تنها چند ساعت به عروسی او مانده شوک احساسی عجیبی به جولیا وارد میکند. هنگامی که جولیا یادداشت مهیجی به مرداک میفرستد او با انتخاب دردناکی مواجه میشود: تحقیق درباره قتل لیتلفر و اجرای عدالت یا رفتن به کلیسا برای جلوگیری از عروسی جولیا. انتخاب مرداک, بازرس برکنرید را شگفتزده میکند و میتواند پایان دوره خدمت حرفهای او تلقی شود